امتحان سخت فیزیک
فقط حال حال عشق وحال

خدایا!!!میگویند:جهنمت فرداست پس چرا امروز میسوزم...!؟

... من پنجره کوپه را باز می‌کنم تا باد بوزد.

اکنون پروفسور می‌تواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند: حال که شما پنجره

کوپه را باز کرده‌اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می‌شود و لازم است

موارد زیر را محاسبه کنید:

محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟

تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟

آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم می‌شود و اگر آری، به چه اندازه؟

دهان دانشجو باز مانده  و قادر به حل این مسئله نیست و سرافکنده جلسه امتحان

را ترک می کند.

همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک

مردود شدند.

پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا می‌خواند و طبق معمول سئوال اولی

را می‌پرسد:شما در قطاری نشسته‌اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت

حرکت می‌کند و ناگهان شما گرما زده می شوید، حالا چکار می‌کنید؟

این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم. 

پروفسور اضافه می‌کند: هوا بیش از اینها گرمه.

- خوب ژاکتم را هم در میارم.

- هوای کوپه مثل حمام سونا داغه.

- اصلا لخت مادر زاد می‌شم.

پروفسور گوشزد می‌کند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند

تا شما لخت شی. 

دانشجو به آرامی میگوید:

می‌دانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک

شرکت می‌کنم و اگر قطار مملو از آفریقائی‌های شهوتران هم باشد،من آن پنجره

لامصبو باز نمی‌کنم. : من پنجره کوپه را باز می‌کنم تا باد بوزد.

 

اکنون پروفسور می‌تواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند: حال که شما پنجره

کوپه را باز کرده‌اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می‌شود و لازم است

موارد زیر را محاسبه کنید:

محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار؟

تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟

آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم می‌شود و اگر آری، به چه اندازه؟

دهان دانشجو باز مانده  و قادر به حل این مسئله نیست و سرافکنده جلسه امتحان

را ترک می کند.

همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک

مردود شدند.

پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا می‌خواند و طبق معمول سئوال اولی

را می‌پرسد:شما در قطاری نشسته‌اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت

حرکت می‌کند و ناگهان شما گرما زده می شوید، حالا چکار می‌کنید؟

این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم. 

پروفسور اضافه می‌کند: هوا بیش از اینها گرمه.

- خوب ژاکتم را هم در میارم.

- هوای کوپه مثل حمام سونا داغه.

- اصلا لخت مادر زاد می‌شم.

پروفسور گوشزد می‌کند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند

تا شما لخت شی. 

دانشجو به آرامی میگوید:

می‌دانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک

شرکت می‌کنم و اگر قطار مملو از آفریقائی‌های شهوتران هم باشد،من آن پنجره

لامصبو باز نمی‌کنم. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:5 توسط معین|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت